اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب.
اهل دانشکاهم
قبلهام استاد است , جانمازم نمره
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست !
«چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید» باید از آدم دانا ترسید !
باید از قیمت دانش نالید !
و به آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم …